21 ص
سازنده اولین قرص آسپرین
فردریک بایر (Fredrich Bayer) در سال 1825 بدنیا آمد. پدر او یک نساج و رنگرز پارچه بود و طبق عادت آن زمان وی در ابتدا شغل و حرفه پدر را برای کار انتخاب کرد و پس از مدتی فعالیت با پدر، در سال 1848 تشکیلاتی مشابه برای خود راه اندازی کرد و در آن حرفه بسیار هم موفق شد.
تا قبل از 1856 برای رنگرزی از مواد رنگی طبیعی استفاده می شد اما با کشف و صنعتی شدن ساخت رنگهای حاصل از مواد نفتی، بایر که پتانسیل موجود در این کشف را بخوبی احساس کرده بود با کمک شخصی بنام فردریک وسکوت (Friedrich Weskott) کمپانی Bayer را راه اندازی کرد.
بایر در ماه می سال 1880 در گذشت و تا آن زمان کمپانی هنوز در فعالیت رنگرزی مشغول بود، اما شرکت تصمیم گرفت با استخدام تعدادی شیمیدان نوآوری هایی در این صنعت بوجود آورد و این اتفاق هم افتاد اما نه در صنعت رنگرزی.
هنگامی که فلیکس هوفمن (Felix Hoffmann) در حال انجام آزمایش با یکسری از ضایعات رنگی بود تا شاید بتواند دارویی برای درمان درد ناشی از بیماری پدرش بدست آورد توانست به پودری دسترسی پیدا کند که امروزه شما آنرا به نام آسپرین می شناسید.
هوفمن آسپرین را کشف نکرد
تعجب نکنید! هوفمن آسپرین را دوباره کشف کرد. آسپرین چهل سال قبل توسط یک شیمیدان فرانسوی کشف شده بود، این شیمیدان بخوبی می دانست که پودر اسید استیل-سالی-سیلیک (acetylsalicylic acid) دارای خاصیت شفا بخشی بسیار می باشد. در واقع بیش از 3500 سال بود که بشر این پودر را می شناخت چرا که در سال 1800 یک باستان شناس آلمانی که در مصر تحقیق می کرد، با ترجمه یکی از پاپیروس های مصری متوجه شد که بیش از 877 نوع مواد دارویی برای مصارف مختلف در مصر باستان شناخته شده بود که یکی از آنها همین پودر اسید بود که برای برطرف کردن درد از آن استفاده می شد.
مشخصات فایل
عنوان: پاورپوینت درمورد داستان زندگی ماری کوری
قالب بندی: پاورپوینت
تعداد اسلاید: 25
محتویات
داستان زندگی ماری کوری
داستان زندگی ماری کوری
در سال۱۸۷۷م در مدرسه ای در شهر ورشو پایتخت لهستان دختری به نام مانیا اسکلو دوسکا تحصیل میکرد درآن زمان قسمت مهمی ازلهستان توسط شوروی اشغال شده بود وآموزش زبان وتاریخ لهستان برای بچه ها ممنوع گردیده بود .اما کودکان کلاس مانیا توسط مربی خود خانم توپسیا مخفیانه زبان وتاریخ لهستان را آموزش می دیدند. مانیا همراه خواهرش برونیا وبرادرش ژوزف ومادر بیمارشان زنذگی میکرد. علاوه بر پروفسور اسکلو دوسکا ده پسر که شاگردان شبانه روزی او بودند آنجا بودند.
آن روزها قبل از به هم خوردن رابطه بین اسکلو دوسکا با مدیر مدرسه روسی پدرش فیزیک تدریس میکرد اما حالا که حقوق او کم شده بود او ناچار بود برای به دست آوردن پول بیشتر برای اداره خانواده اش شاگردان شبانه روزی را در خانه تدریس کند .
مانیا همیشه به درس علاقه نشان میداد واکثرا به سراغ وسایل و اسباب و اشیاء درس فیزیک پدرش که در قفسه شیشه ای منزل جا داشت میرفت وساعتها آنجا می ایستاد و به درون قفسه شیشه ای خیره میشد.
استاد زمانی این وسایل را درساعات درس فیزیزک به کار میبرد که میخواست چگونگی قوانین طبیعت رانشان دهد اما اکنون دولت روسیه استاد را ازآموختن طرز استفاده این لوازم به شاگردان باز داشته بود.
درآن زمان دخترها اجازه رفتن به دانشگاه را نداشتند واین در حالی بود که مانیا وخواهرش برونیا آرزوی تحصیل در دانشگاه سوربن در پاریس را داشتند زیرا در انجا هم پسرها و هم دخترها میتوانستند به تحصیلات دانشگاهی خود ادامه دهند.
او در ژوئن ۱۸۸۳ فارغ التحصیل شد و توانست مدال طلای نمونه بودن را از دست آقای آپوشکین رییس دبیرستان های لهستان روسیه دریافت کند. به نظر پدرش این نهایت جدیت در درس بود و او را مورد ستایش قرار داد مانیا در جواب به پدرش گفت :پدر تو صاحب این افتخار هستی و من از این معلم های روسی چیز تازه ای یاد نگرفتم و آنچه میدانم درجلسه های درس با ارزش شبهای شنبه خودمان از شما یاد گرفتم .
سالها بود که استاد اسکلو دوسکا و فرزندانش هفته ای یگ شب گرد سماور بزرگ مینشستند و مطالعه میکردند و در مورد موضوع های مختلف حرف میزدند. از آنجایی که استاد در بسیاری از زمینه ها اطلاعات بسیاری داشت گفته های مانیادور از واقعیت نبود.
و . . .